به کودکی گفتند: عشق چیست؟

به کودکی گفتند: عشق چیست؟

گفت :بازی

به نوجوانی گفتند: عشق چیست؟

گفت :رفیق بازی

به جوانی گفتند: عشق چیست ؟

گفت: پول وثروت

به پیرمردی گفتند: عشق چیست؟

گفت عمر

به عاشقی گفتند: عشق چیست؟

چیزی نگفت ،آهی کشید وسخت گریست...


خدایا به داد دلم برس داره منو ویران می کنه

 

دلی که شکست

 

روزهایی که رفت

 

شب هایی که تا صبح خدا می دونه چجوری سحر شد  

 

یعنی میشه

روزی

جایی

آرامش من برگرده

 یعنی می تونه

می تونه این دل پاره پاره

این دل تنها

این دل ویران

اونو ببخشه

نمی دونم

تا حالا که آرامش نداشته

تا حالا که شب تا صبح نخوابیده

تا حالا که همش سینمو به درد آورده

یعنی مشیه

روزی جایی لحظه ای آرامش به من برگرده

خدایا آرامشم رو به من برگردون

خدایامن قلبم و سالم می خوام

 

قلب شکسته قلب غصه دار قلب ویران به درد من نمی خوره

خدایا من عشمو از تو می خوام از خود خود خودت

تنها پشت و پناهم توییخدایا...خدایا... به داد دلم برس

 

داره منو ویران می کنه

رازقی رازقی بود

 

رازقی زیبا بود

رازقی رازقی بود

رازقی همه راز های قلبم بود

رازقی رازقی بود ولی تو نخواستی رازقی باشی

رازقی همه احساسم بود

رازقی همه رازم بود

رازقی همه وجودم بود

رازقی همه زیبایی ها بود

رازقی قشنگ بود

رازقی لطیف بود

رازقی دوست داشتنی بود

رازقی پر ..... احساس بود

رازقی همه خواسته ام بود

رازقی همه قلبم بود

رازقی رازقی بود

رازقی ساده بود

رازقی لطیف بود

رازقی باوفا بود

رازقی زیبا بود

رازقی سپید بود

رازقی پر .... راز بود

رازقی آبی بود

رازقی آب بود

رازقی آسمان بود

رازقی رود بود جویبار بود

رازقی دریا بود

رازقی به لطافت ابرهای بهاری بود

رازقی باران بود

رازقی غمگین می شد

رازقی می گریست

رازقی شاد بود می خندید

رازقی ظاهر بود

رازقی مبین بود

رازقی مکر نداشت

رازقی حیله نداشت

رازقی صاف بود

رازقی زلال بود

رازقی آب بود

رها شو

و همان لحظه است

آری همان لحظه است

آری خود خودش است

نترس بیا

بیا نزدیکتر

و تو باید...

از همه خواسته هایت دل بکنی

و این لحظه است

لحظه جدایی

لحظه پرواز

لحظه آرامش

لحظه جدایی از دردها

لحظه رسیدن به راز هستی

لحظه خوشبختی همان لحظه جدایی است

لحظه عاشقانه پیوستن به حقیقت هستی

لحظه پرواز از این تن خاکی

لحظه گسستن زنجیرهای تن خاک

و این لحظه چقدر شیرین است

گویی بعد از گذر سالیان از بند زندانی به بزرگی هستی

رهایی یافتی

و تو حالا آزاد هستی

و می توانی پرگشایی

و آری آیا بهتر از پرواز هم هست

نه نیست بهتر از پرواز نیست و وجود ندارد

و پرواز کن پرواز کن

دور شو از این زندان و رها شو

رها شو از همه بندها و زندان ها ...

و به سوی او پرگشا