-
وفاسیز
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 22:36
وفاسیز سنینله خوش کئچن او گؤروشلری، عومرومون ان شیرین یوخوسو ساندیم. سنی تانیدیغیم او گوندن بری، ائله بیل یوخودان بیردن اویاندیم. نه شیرین، نه گؤزل بیر رؤیا ایدی، شیرین صؤحبتلرین، شیرین وصالین. بو بیر دوستلوق ایدی، یا سئودا ایدی. ایلیشیب کؤنلومده قالدی خیالین. منی بو یوخودان اویاتماسینلار، خیالین کؤنلومدن قوی...
-
وفاسیز
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 22:34
سنینله خوش کئچن او گؤروشلری، عومرومون ان شیرین یوخوسو ساندیم. سنی تانیدیغیم او گوندن بری، ائله بیل یوخودان بیردن اویاندیم. نه شیرین، نه گؤزل بیر رؤیا ایدی، شیرین صؤحبتلرین، شیرین وصالین. بو بیر دوستلوق ایدی، یا سئودا ایدی. ایلیشیب کؤنلومده قالدی خیالین. منی بو یوخودان اویاتماسینلار، خیالین کؤنلومدن قوی سیلینمهسین....
-
رازقی رازقی بود
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 22:40
رازقی زیبا بود رازقی رازقی بود رازقی همه راز های قلبم بود رازقی رازقی بود ولی تو نخواستی رازقی باشی رازقی همه احساسم بود رازقی همه رازم بود رازقی همه وجودم بود رازقی همه زیبایی ها بود رازقی قشنگ بود رازقی لطیف بود رازقی دوست داشتنی بود رازقی پر ..... احساس بود رازقی همه خواسته ام بود رازقی همه قلبم بود رازقی رازقی بود...
-
به کودکی گفتند: عشق چیست؟
شنبه 30 دیماه سال 1391 22:38
به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت :بازی به نوجوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت :رفیق بازی به جوانی گفتند: عشق چیست ؟ گفت: پول وثروت به پیرمردی گفتند: عشق چیست؟ گفت عمر به عاشقی گفتند: عشق چیست؟ چیزی نگفت ،آهی کشید وسخت گریست...
-
خدایا به داد دلم برس داره منو ویران می کنه
شنبه 30 دیماه سال 1391 22:38
دلی که شکست روزهایی که رفت شب هایی که تا صبح خدا می دونه چجوری سحر شد یعنی میشه روزی جایی آرامش من برگرده یعنی می تونه می تونه این دل پاره پاره این دل تنها این دل ویران اونو ببخشه نمی دونم تا حالا که آرامش نداشته تا حالا که شب تا صبح نخوابیده تا حالا که همش سینمو به درد آورده یعنی مشیه روزی جایی لحظه ای آرامش به من...
-
رازقی رازقی بود
شنبه 30 دیماه سال 1391 22:37
رازقی زیبا بود رازقی رازقی بود رازقی همه راز های قلبم بود رازقی رازقی بود ولی تو نخواستی رازقی باشی رازقی همه احساسم بود رازقی همه رازم بود رازقی همه وجودم بود رازقی همه زیبایی ها بود رازقی قشنگ بود رازقی لطیف بود رازقی دوست داشتنی بود رازقی پر ..... احساس بود رازقی همه خواسته ام بود رازقی همه قلبم بود رازقی رازقی بود...
-
رها شو
شنبه 30 دیماه سال 1391 22:36
و همان لحظه است آری همان لحظه است آری خود خودش است نترس بیا بیا نزدیکتر و تو باید... از همه خواسته هایت دل بکنی و این لحظه است لحظه جدایی لحظه پرواز لحظه آرامش لحظه جدایی از دردها لحظه رسیدن به راز هستی لحظه خوشبختی همان لحظه جدایی است لحظه عاشقانه پیوستن به حقیقت هستی لحظه پرواز از این تن خاکی لحظه گسستن زنجیرهای تن...
-
منتظر خسته
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 22:52
صمیمانه تر از من دلواپس تر از من منتظر تر از من با شور تر از من شیداتر از من آیا لحظه ای شیرین تر از این را سراغ داری منتظر خسته باز هم منتظر نگاه توست
-
ایستاده در امروز و به تماشای فردا می روم
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 21:21
باز هم پنداری واهی در پس ابرهای خیال توهمی سخت مرا و وجودم را فرا می گیرد پنداری زشت گونه همه فرصتهایم را سوزانده منی که تا دیروز در تکاپوی آرزوی امروز بودم حال همه و همه را پوچ می انگارم و باز هم خودم را می فریبم ایستاده در امروز و به تماشای فردا می روم و چه حس خوبی مرا فرا می گیرد چشمانم را باز می کنم آری امروز...
-
زندگی
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 16:24
زندگی و جمله زیباییست گاه از آن هم زیباتر می بینی این زندگی را همان گاهی که زندگی را برای ادامه می خواهی همان گاهی که زندگی را در راه رسیدن به عشق می پویی زندگی زیباست دوست داشتن زیباست دوست داشته شدن از آن هم زیباتر است وقتی پیمودن زندگی را به امید پیمودن با عشقت سر می کنی وقتی تمام دوست داشتنی هایت را برای او می...
-
حتی ماه هم به امید او شب ها می درخشد
شنبه 2 مهرماه سال 1390 21:27
ای دل بنال ای دل شیون کن ای دل خود را بدر ای دل خود محو کن ای دل خود را از صفحه روزگار سیاه پاک کن زیرا این روزگار بی حضور او سیاه است بی حضور او شب تار تارتر از همیشه تنگ تر از هر فریاد زشت از تر از هر پلیدی خوبی ها تنهایند خوبی ها غمگینند یار ندارند مضحکه می شوند پست می شوند خوار میشوند و نمسخرشان می کنند می گویند...
-
ماه رمضان
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 23:48
ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریفترین ماههای سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته میشود، و عبادت در یکی از شبهای آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
-
خداوند
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 22:04
هنگامی که پروردگار ،انسان را بدرقه میکرد،به او گفت: به جایی میفرستمت که مردمانش میشکنند مبادا غم خوری،من همه جا با تو هستم. در کوله بارت عشق می نهم تا بگذری قلب به تو دهم تا جای دهی هر آنکه را دوست میداری به تو اشک میدهم تا همراهیت کند... در نهایت مرگ را که بدانی عاقبت بسوی خود من می خوانمت حتی اگر همه چیز در این دنیا...
-
شاید زندگی زیباست!
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 23:38
شاید زندگی زیباست! نه شاید دوست داشتن زیباست ! شاید دوست بودن زیباست ! شاید زندگی کردن زیباست ! شاید، شاد زیستن زیباست ! شاید اول دنیا زیباست ! شاید هم آخر دنیا زیباست ! نه، شاید هم آغاز زیباست ! شاید پایان زیباست ! شاید هم پایان آرزوها زیباست ! شاید هم بی آرزو زیستن زیباست ! شاید هم با آرزو بودن زیباست ! نه شاید...
-
مطمئنم دیگر عاشق نخواهم شد
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 00:21
خواستی بیا و مرا ببین من همچنان پشت نگاه پنجره پشت دلواپسی دل پشت قاب انتظار آمدنت را به تماشا نشسته ام خواستی بیا نگران نباش خواستی بیا نترس ماندن را اگر هم آمدی نگران نیستم زیرا در این قلب شکسته پر آهم جایی مامنی نخواهی یافت نه تنها تو نه تنها هیچ عشق دیگر هیچ زیبایی آنچنان غبار بر این شیشه پنجره استوار است آنچنان...
-
سهمم از عشق چه شد ؟
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 22:07
سهمم از عشق چه شد ؟ سهمم ازآن رخ زیبا چه شد؟ سهمم از دوست داشتنی ها چه شد ؟ سهمم از آن همه احساس بی مثال چه شد ؟ سههم از وفاداری چه شد؟ سهمم چه بود سهمم چه شد کجا رفت ؟ آن همه احساس زیبا کجا رفت ؟ آن همه وفا، چه شد؟ آن همه نجابت کجا رفت ؟ آن همه حیا کجا رفت ؟ شاید گناه به خاطر حیا ، حیا کرد و رفت ! آن همه ایمان به عشق...
-
شب سیاه...
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 00:11
شب سیاه است و من تنها چراغی از دور سو سو میزند صدای قهقهه زنی می آید از دور... و من بی خبر از هرجا در این گوشه نشستم... صدایی آمد...دری باز شد... در خانه من بود شاید... لیک در این تاریکی شب کیست که آید... به این آشیانه حقیرم؟؟؟ شاید آید یار من یار ماه روی من تا روشن کند خانه ام را... آه چه خیالی!! در خانه همسایه بود...
-
گل رازقی
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 23:33
میان بندگانت هرچه دیدم هوس ها جانشین عاشقی بود به دستان دروغین محبت گلی دیدم شبیه رازقی بود
-
سلام عشق من
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 23:46
سلام عشق من نگران نباش خواستی بیا و مرا ببین من هنوز پشت پنجره دلواپستی ایستاده ام من هنوز همچنان پشت نقاب پنجره انتظار تو را می کشم نگران نباش عشق من خجالت نکش از وقتی که با دیگری رفتی و همه آرزوهای سبزمان را تباه کردی از وقتی تنهایی هایت را با غریبه قسمت کردی و مرا نخواستی دیگر حیا و گناه برایت عادی شده نگران نباش...
-
ای شب از رویای تو رنگین شده…
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 23:32
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای بروی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم زالودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایه مزگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرین شاخه ها پربارتر ای در بگشوده بر خورشید ها در هجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر ز...
-
در امتداد عاشقی
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 13:00
در امتداد عاشقی در امتداد احساس زیبایی در امتداد شور عشق در امتداد خواستن ،هر چه که نامش را زیبایی نامند آری با توام تویی که تمام حسم متوجه حضور توست تویی که عالمی را با وجودت به زیبایی کشانده ای تویی که بی وجود تو زیبایی معنی ندارد پس بیا ای وجود زیبایی مطلق بیا و وجودم را به نور زیبایی روشن ساز منتظر دستان پرمهر تو...
-
منتظر دستان محبت تو ام
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 21:50
در سحر گاه زندگی میخواستم تو را می خواستم ترانه ای برای ماندم بسرایم در سحر گاه روشن زندگی همه برایم روشن بود همه برایم سپید بود همه برایم دوست داشتنی بود همه زیبایی های بوی خوب امید را می داد همه دوست داشتنی ها دوست می داشتم همه و همه برایم محترم بودند زیبایی ها برایم محترم بودند به همه نعمتهای الهی احترام می گذاشتم...
-
به نام آواز های دلنشین خداوند
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 23:49
به نام آواز های دلنشین خداوند خدایی که هر روز آواز دلنشینش گوش هایمان را نوازش می کند خدایی که لبخند آخر شبش نوید فردایی خوب را می دهد خدایی که امیدوارم آرزو نداشته باشد ما آریایی باشیم، امیدوارم که امیدوار باشد که آریایی باشیم! خدایی که بیشتر ما بر او خدایی می کنیم ولی هر شب به ما می خندد خدایی که همیشه ما معترضیم به...
-
تبریک عید نوروز
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 20:02
مُدّعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار من گلی دارم که عالم را گلستان می کند گل من را بهاری بی خزان است گل من مهدی صاحب زمان است سلام به همه عید بر همه شما مبارک لابد پیش خودتون میگید هنوز که عید نیومده من اینو گفتم چون تا بعد از عید نیستم اللهم عجّل لولیک الفرج یا حق
-
گل های بابونه
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 20:37
-
قصه عشق
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 20:32
اگر از عشق میشه قصه نوشت میشه از عشق تو گفت میشه با ستاره های چشم تو مغرب نو مشرق نو برپا کرد میشه از برق نگات خورشید رو خاکستر کرد میشه از گندمی های سر زلفت یه عالم شعر نوشت آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه آره از عشق تو مردنی داره آره از عشق تو مردنی داره میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد میشه از عشق تو...
-
تنهایی
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 15:45
بذاز خیال کنم هنوز ترانه هامو می شنوی هنوز هوامو داری و هنوز صدامو می شنوی بذار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم اگه تموم قصه مون هنوز ترانه سازتم بذار خیال کنم هنوز پر از تب وتاب منی روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی بذاز خیال کنم تو دل تنگیات غروب که می شه یاد من می یفتی تویی که قصه طلوع عشق گفتی و دوست دارم و...
-
شقایق ها
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 14:15
در خیال روزی سبز، هر صبح پنجره را می گشایم بر باغ خزان زده آرزوهایم و هر غروب بغضم را با تمام قناری ها قسمت میکنم و بر برگ برگ شقایق های عالم مینویسم، "دوستت دارم" و میدانم که قلب شقایق ها را خواهی خواند...
-
برف
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 20:56
شب های سرد برفی زمستون یادته کنار پنجره نشستن خیره شدن تو حیاط یادته یادته بازی با برفا یادته یادته سرسره بازی یادته یادته تو برفا زیر برفا برف بازی یادته یادته خنده ی از ته دل زیر برفا یادته یادته زمستونا کنار بخاری نفتی یادته یادته جلز و بلز گوله برف رو بخاری نفتی یادته یادته صبحا موقع رفتن مدرسه برف بازی یادته...
-
تکرار..................
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 21:15
تکرار.................. قلمم را برداشتم تا بنویسم اما نمی دانم از چه بنویسم دیگر قلمم رنگ کهنگی به خود گرفته تکرار تکرار از این بیهوده بازیها خسته شدم از همه تکرار ها و کهنگی ها