قصه عشق


 


اگر از عشق میشه قصه نوشت


میشه از عشق تو گفت


میشه با ستاره های چشم تو


مغرب نو مشرق نو برپا کرد


میشه از برق نگات خورشید رو خاکستر کرد


میشه از گندمی های سر زلفت یه عالم شعر نوشت


 آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه


آره از عشق تو مردنی داره


آره از عشق تو مردنی داره


میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد


میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست تو هم راحت شد


آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه


اگر از عشق میشه قصه نوشت


میشه از عشق تو گفت

نظرات 1 + ارسال نظر
آریایی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ق.ظ http://shahr-ashoob1984.mihanblog.com

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود ؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره ی کبود ، اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود ؟
در سینه ی هر سنگدلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود ؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود ؟

سلام مرسی که به وبلاگم تشریف اوردین.سبز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد