منتظر دستان محبت تو ام

در سحر گاه زندگی میخواستم تو را

می خواستم ترانه ای برای ماندم بسرایم

در سحر گاه روشن زندگی همه برایم روشن بود

همه برایم سپید بود

همه برایم دوست داشتنی بود

همه زیبایی های بوی خوب امید را می داد

همه دوست داشتنی ها دوست می داشتم

همه و همه برایم محترم بودند

زیبایی ها برایم محترم بودند

به همه نعمتهای الهی احترام می گذاشتم

و تسلیم بر زیبایی های خداوند نهاده بودم

دلی روشن و زیبا داستم

روحی شاد و با امید داشتم

برای تو همه چیز می خواستم

برای تو هم دنیا را می خواستم

و تو دنیای من بودی

ولی نه ، نه اینها همه زائیده ذهن من بودند

و تو همه چیز را خراب کردی

از وقتی رفتی با دیگری

از وقتی که فهمیدم تو برای نیامده بودی

همه برای رفتن بود

و تو رفتی

و تو رفتی ولی مرا هم با خود بردی

آری همه زیبایی های مرا با خود بردی

و من دیگر دنیا را زیبا نمی بینم

از دنیا فقط برایم دورویی مانده

زشتی مانده

زیبایی ها برایم زشت هستند

و زشتها زشتر شده اند

دیگر دنیا را نمی خواهم

دنیا برایم دخمه ای بیش نیست

و می خواهم که از این قفس تنگ

باز پرواز را به تماشا بنشیم

پرهایم بسته تنم خسته

روحم آزرده شده در این دنیای ظاهر زیبا

خدایا خداوندا منتظر دستان محبت توام

می خواهم تو را ای زیبای مطلق

منتظر دستان محبت تو ام

باز مرا به پرواز آر  

پس زمینه گرافیکی دسکتاپ - پوستر رهایی

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://minahamishetanha.blogfa.com/

سلام
مرسی که بهم سر زده بودی
مرسی لطف داری وب تو هم زیباست

پاسبان حرم دل جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ http://sarayezahra.persianblog.ir

ممنون از حضورت وبلاگ خوبی داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد