-
بن بست باور
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 21:07
باز تنهاترینم باز با لاله سرخ لگد ماله محبت در انتهای باور هستی تنهاترینم باز در انتهای بن بست باورها در امتدادعطر یاس در این بیگانه بازار جدایی زیر شلاق نا ملایم طبیعت ارام میسوزم باز میمانم و می دانم نمی مانم....در غبار شبه الود بودن ها میتازم و نه اما...رسیدن را نمیدانم نمی گویم که باور را نمی بینم نخواهم گفت که...
-
پر پرواز
جمعه 17 دیماه سال 1389 19:06
باز آرزوی پرواز دارم در سر باز پرگشودن را دارم در سر باز هم این دل تنگ است در این سینه باز می خواهد رها شود از این سینه تنگ باز چه خوش است پرواز را باز چه زیباست زندگی در آسمان را باز می رود این خاطر من سوی آسمانها باز هم پرواز خوب است باز حس پرواز حس سبکی است باز حس آرامش است پرواز باز هم زیباست پرواز را
-
زمستان
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 23:27
-
برف
جمعه 3 دیماه سال 1389 15:35
و باز صدای پایش را می شنوم و باز هم منتظر حضورش هستم و باز به نظاره خواهم نشست این همه زیبایی را و زمستان را دوست دارم و سپیدی طبیعت دوست داشتنی است و همان سرمای دوست داشتنی برف و بازی های کودکانه با برف و باز آدم برفی و چه زیبامی ساختیم آدم برفی را و چه زیبابود و منتظر حضورت هستیم ای برف ای زیباترین موهبت الهی ای برف...
-
مگه آدم بدا عاشق نمی شن
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 19:53
مگه آدم بدا عاشق نمی شن به ولله دل کمه دنیارو می دن اگه عشقت نبود اینجا نبودم گرفته عشق تو کل وجودم تو که از دل رباها دل ربودی در عشقت چرا بر من گشودی
-
سرخی خون شهدا
شنبه 20 آذرماه سال 1389 20:25
بر گنبد حسین پرچم سرخی در اهتزاز دانی که چیست سرخی این رنگ دلنواز یعنی نشان خون حسین است و دین ما دارد به خون هر که بود عاشق اش نیاز یعنی که کربلاست همه آفاق بعد از این هر روز چون که روز قیام است و روز دین هر ماه هم که آید از این پس محرم است باید شوی حسین و شوی وارث زمین یعنی همیشه راه شهیدان مداوم است هر کس حسینی است...
-
علی اصغر
شنبه 20 آذرماه سال 1389 20:20
-
با چه بنویسم غربت عشق را
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 18:48
با چه بنویسم غربت عشق را با چه بنویسم این عاشقی را با چه نوحه ای سردهم این غربت را با هر نوایی هم سر دهم این زیبایی را باز کم خواهم آورد پاداش چنین ایثاری را حسین عاشق بود و به پای عشقش همه وجودش را قربانی کرد
-
عاشورا
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 18:41
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین مکتب عاشورا هنوز زنده است عاشورا همچون چشمه ایست فوران می کند دلهای داغدار دلهای عاشق همچنان عاشق زیبایی هستند زیبایی همان سرفرازی بود همان نرفتن زیر بار ظلم و جور بود عاشورا همان مردان روزگار بودند همان هایی که روبریی نامردان همیشگی روزگار ایستادند ایستادند و جاودانه ساختند مردانگی را
-
خداوندگار
شنبه 13 آذرماه سال 1389 19:57
خداوندگار ما به ما میگویید نگفتمت مـرو آنـجا کــه آشـنـات مـنـم در این سراب فـنـا چـشمـه حیات منم مگربه خشم روی صدهزار سال زمن به عاقبت به من آیـی که منتهات مـنـم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقـش بـنـد سـرا پرده رضات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهــی مرو به خشک که دریای با صفات منم نگفتم که چو مرغان به سوی...
-
کاش میشد بفهمی افسوس
شنبه 13 آذرماه سال 1389 19:55
روزی که می گفتی من با تو می مانم روزی که دانستی من بی تو میمیرم روزی که با عشقت بستی به زنجیرم بازنده من بودم این بوده تقدیرم خوش باوری بودم پیش نگاه تو هر دم ز چشمانت خواندم کلامی نو عاشق نبودی تو من عاشقت بودم در قبله گاه عشق بودی تو معبودم آرام و آسوده در خواب خوش بودی یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم من با نفس هایم...
-
با دلم با دل تو
جمعه 12 آذرماه سال 1389 12:13
با دلم با دل تو پای بر سینه ی این راه زدیم پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم گویی اما ته این راه دراز دزد شبگیر جنون منتظر است من و عشق و تو و این راه دراز همه روز و همه شب در پی یافتن سایه درختی، آبی در سکوت غم تنهایی خویش بین هر ثانیه را لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم در غم عشق تو مردم اما این صدای ضربان و تپش...
-
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده
جمعه 12 آذرماه سال 1389 12:08
انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهاییم شده تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم در حسرت فردای تو تقویممو پر می کنم هر روز این تنهاییو...
-
پاییز را دوست دارم
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 20:27
پاییز را دوست دارم پاییز فصل رنگهاست پاییز فصل خداحافظی است پاییز را دوست دارم پاییز عمر خزان است پاییز بهترین است پاییز رنگها را دوست دارم پاییز فصل خداحافظی درخت با برگهایش است عمری درخت برگهایش را در آغوشش پرورانده بود حال وقت خداحافظی رسده حال وقت جدایی است هر چند پاییز فصل غم است اما غم هم زیباست آری غم زیباست...
-
پرواز از دود
جمعه 5 آذرماه سال 1389 20:30
اگر رنگ آتشین عشق را نمی شناختم با تو آتش گرفتم! اگر رنگ صورتی احساس لطیف دوست داشتن را نمی شناختم- با تو از بر شدم اگر رنگ سبز گذشت را نمی شناختم - با تو سبز شدم و شکفتم! و... اگر رنگ سیاه ماتم و مصیبت را ندیده بودم هرگز! بی تو سیاه پوش شدم... به پرواز شک کردم و بی تو در دود حریق جنگل سوخته پرواز کردم مثل ق ق نو س...
-
تصمیم قشنگی ست بیـا عـاشق شـو
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 14:08
عاشق شو عشق، تصمیم قشنگی ست بیـا عـاشق شـو نه اگر قلب تو سنگی ست بیـا عـاشق شـو آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست شوق پرواز تو رنگی ست بیـا عـاشق شـو ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب خوب من، این چه درنگی ست بیـا عـاشق شـو با دل موش، محال است که عاشق گردی عشق، تصمیم پلنگی ست بیـا عـاشق شـو تیز هوشان جهان، بر سر کار عشقند...
-
من طاقت سرمای زمستان را ندارم...
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 13:41
صبح بارانی پاییز و صدای کلاغ ها که سکوت سرد کوچه را می شکنند لیوان چای را سر می کشم و راه می افتم می روم تا برگ های خزان را به شاخه ها پیوند بزنم من طاقت سرمای زمستان را ندارم...
-
رگ خواب این دل، تو دستای تو بوده
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 23:14
رگ خواب این دل، تو دستای تو بوده ترک های قلبم، شکست تو بوده من و با یه لبخند، به ابرا کشوندی با یک قطره اشکت، به آتیش نشوندی مدارا نکردی، با دل واپسیم رو ندیده گرفتی، غم بی کسیم رو با این آرزویی که بی تو محاله یه شب خواب آروم، فقط یک خیاله چقدر حیفه این عشق، همینجور هدر شه یکی از من و تو، بره در به در شه باید سر کنم...
-
بزن باران ، بزن باران
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 23:33
بزن باران ، بزن باران شبی را قصّه گویم باش شبی را لای لایی های نرم خواب و رویایم بگو باران ، بگو از آن همه شب ها که باریدی بگو از بارش نرم شب خلقت بگو از مردم دیروز و فرداها که شاید در سیاهی های این دنیا به یادت در گذر از هر چه آلوده ست تنی چون تو روان و پاک بر گیرم چگونه جنس خاک و آسمان باشم چگونه لای لای بی کلام هر...
-
همه می پرسند:
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 14:18
چیست در زمزمه مبهم آب؟ چیست در همهمه دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند که ترا می برد این گونه به ژرفای خیال؟ چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج؟ چیست در خنده جام که تو چندین ساعت، مات و مبهوت به آن می نگری؟ نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند، نه به این آتش...
-
بـارون مـی شـم..
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 13:44
بـارون مـی شـم.. هـمـیـن کـه داشـتـی خـداحـافـظـی مـی کـردی بـهـم گـفـتـی خـوش بـاشـی انـگـار کـه نـه انـگـار هـمـیـن کـه داشـتـی مـی رفـتـی پـشـت سـرتـو مـی دیـدم دعـا کـردم کـه بـه خـاطـر مـن گـریـه نـکـنـی اگـه اشـکـات رو بـبـیـنـم نـمـی تـونـم بـرم نـمـی تـونـم بـزارم بـری ولـی، چـون بـارون مـی بـاریـد عـیـبـی...
-
از عشــــــــق که....نه....اما از عاقبت این همه فاصله،
جمعه 21 آبانماه سال 1389 23:38
از عشــــــــق که....نه.... اما از عاقبت این همه فاصله، از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله! می ترسم..! اما اگر راستش را بخواهی! نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه و نامه ی بی جواب! می ترسم یا نه؟! فقط می دانم که.....محتاجم! محتاج سکوت ستاره! محتاج لطافت صبح! محتاج صبر خدا! من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از...
-
برای زدودن این همه غبار آن همه لحظه لازم است
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 20:35
غبار لحظه ها نشسته بر آینه دل می گویی بزدایم این همه غبار را از دل ولی نه... غبار لحظه ها ،لحظه لحظه بر آینه دلم نشسته برای زدودن این همه غبار آن همه لحظه لازم است این همان لحظه جدایی است جدایی از تمام خواستنی ها و پرگشودن به سوی آن همه انتظار است آن همه انتظار برای رسیدن به همین لحظه است آری این لحظه زیبا است لحظه...
-
سالگرد شبی سراسر سپید
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 19:25
سالگرد شبی سراسر سپید زمستان که به نیمه می رسد هر بار خورشد تابان تر زمین سپید تر آسمان شفاف تر، پر ستاره تر! و شکوه نگاه سبز هر روز تو، که آیتی است از نگاه دوست! و یاد تو در خاطر، که مدتهاست هست! و این بار سه شمع، به تقدس آب و آینه و شمعدان، نذر روشنی نگاهت... چه شبی بود و چه فرخنده شبی آن شب دور که چون خواب خوش از...
-
دنیای من....
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 19:18
دنیای من.... به خودم دروغ میگویم...شاید اسمان ابی نیست...شاید زندگی زیبا نیست...شاید اما اخر دنیایم اینجاست به گمانم چهره ی کرکس هم زیباست به خودم دروغ میگویم...شاید رقص پروانه یک رویاست...شاید شادی من بیجاست...شاید اما اخر دنیایم اینجاست پیش من ظلم هم گاهی زیباست در نگاهم غم غربت پیداست اما گاهی ناله و شیون هم زیباست...
-
مرگ عشق
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 18:54
مرگ عشق فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریــــــــــــاد فــــــــــــــــــــریـــــــــــــادی بـــــــرای تــــــــــــــــو فریادی که از اعـــــماق قلـــــب خستـــه ام پا می گیرد و ه ــــــــــــــنــــــــــ وز کــــــــــــــــه هـــــنـــــــــوز اســـت و بــــا ایـــــــــــــن کــــــــه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 20:46
-
باز هم آمدم
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 20:35
باز هم آمدم بعد از مدتهای مدیدی آمدم سری به صندوقچه اسرارم بزنم آنچنان سر به مهر است که هر چه نوشته ام مانده و کسی نیز سری به آن نزده است
-
عشق کجاست
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 12:09
وسلام بر عشق نجا که دلها آرام خواهد گرفت به نور عشق آنجا که دوریی و نفاق معنی ندارد آنجا کجاست من آنجا را می خواهم
-
قلبم
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 20:40
قلبم را در دستم می گیرم قلبم را برایش می بخشم قلب مهربانم را برایش هدیه می دهم تنها قلبم را برایش هدیه می دهم تنها ی تنها شدم قلبم را برایش بخشیدم قلبم را دادم شاید قلب مهربانم شاید قلب رئوفم دل سنگش را به رحم آورد شاید بداند می توان دوست داشت زیبایی ها را شاید ....