در امتداد عاشقی

  

در امتداد عاشقی

در امتداد احساس زیبایی

در امتداد شور عشق

در امتداد خواستن ،هر چه که نامش را  زیبایی نامند

آری با توام تویی که تمام حسم متوجه حضور توست

تویی که عالمی را با وجودت به زیبایی کشانده ای

تویی که بی وجود تو زیبایی معنی ندارد

پس بیا ای وجود زیبایی مطلق

بیا و وجودم را به نور زیبایی روشن ساز

منتظر دستان پرمهر تو هستم

توای که به مانند گهواره مرا در وجودت پرورانده ای

توای که هستی ، و هستی من از آن توست

منی که در وجود توام و وجودم بی وجود تو معنی ندارد

مرا برهان از این پندار واهی

منی که من می گویم

همانی هستم ، همانی که ذره ای از وجودت هست

آری ذره ا ی از وجودت را به من امانت داده ای

چه خودخواهانه می انگارم خود را

در حالی که تمامم از توست

پس چه زیباست وجودت را

اگر زیبا بینم تمام هستی را

چه زیبا دور سازم از خود همه زشتی ها را

چون زشتی و پلیدی در تو راه ندارد

آنگاه است که خالص می شود گوهر وجودم که از آن توست

آنگاه است که می پسندی وجودم را که خالص است همانند وجود تو

منتظر دستان محبت تو ام

در سحر گاه زندگی میخواستم تو را

می خواستم ترانه ای برای ماندم بسرایم

در سحر گاه روشن زندگی همه برایم روشن بود

همه برایم سپید بود

همه برایم دوست داشتنی بود

همه زیبایی های بوی خوب امید را می داد

همه دوست داشتنی ها دوست می داشتم

همه و همه برایم محترم بودند

زیبایی ها برایم محترم بودند

به همه نعمتهای الهی احترام می گذاشتم

و تسلیم بر زیبایی های خداوند نهاده بودم

دلی روشن و زیبا داستم

روحی شاد و با امید داشتم

برای تو همه چیز می خواستم

برای تو هم دنیا را می خواستم

و تو دنیای من بودی

ولی نه ، نه اینها همه زائیده ذهن من بودند

و تو همه چیز را خراب کردی

از وقتی رفتی با دیگری

از وقتی که فهمیدم تو برای نیامده بودی

همه برای رفتن بود

و تو رفتی

و تو رفتی ولی مرا هم با خود بردی

آری همه زیبایی های مرا با خود بردی

و من دیگر دنیا را زیبا نمی بینم

از دنیا فقط برایم دورویی مانده

زشتی مانده

زیبایی ها برایم زشت هستند

و زشتها زشتر شده اند

دیگر دنیا را نمی خواهم

دنیا برایم دخمه ای بیش نیست

و می خواهم که از این قفس تنگ

باز پرواز را به تماشا بنشیم

پرهایم بسته تنم خسته

روحم آزرده شده در این دنیای ظاهر زیبا

خدایا خداوندا منتظر دستان محبت توام

می خواهم تو را ای زیبای مطلق

منتظر دستان محبت تو ام

باز مرا به پرواز آر  

پس زمینه گرافیکی دسکتاپ - پوستر رهایی

به نام آواز های دلنشین خداوند


به نام آواز های دلنشین خداوند  

 

 

خدایی که هر روز آواز دلنشینش گوش هایمان را نوازش می کند

خدایی که لبخند آخر شبش نوید فردایی خوب را می دهد

خدایی که امیدوارم آرزو نداشته باشد ما آریایی باشیم، امیدوارم که امیدوار باشد که  آریایی باشیم!

خدایی که بیشتر ما بر او خدایی می کنیم ولی هر شب به ما می خندد

خدایی که همیشه ما معترضیم به او، و او همیشه خندان به ما می نگرد

آیا خدا از عشق در ما دمیده؟

چه بنده های عاشقی هستیم ما...

و چه بنده های خدایی...

ای کاش که ما خدایی نکنیم و بگذاریم تا خداوند خدایی کند...

آن هنگام است که

عشق می دانیم یعنی چه...

آن هنگام است که

رنگ کثیف صورتی را زیبا می بینیم

و عشق را عشق می بینیم نه عشق را عشق ...

تبریک عید نوروز







مُدّعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
گل من را بهاری بی خزان است
گل من
مهدی صاحب زمان است

سلام به همه 
 عید بر همه شما مبارک 
لابد پیش خودتون میگید هنوز که عید نیومده 
من اینو گفتم چون 
تا بعد از عید نیستم

اللهم عجّل لولیک الفرج

یا حق